If I Was Your Vampire-Marilyn Manson

If I Was Your Vampire


6 AM Christmas morning
ساعت 6 صبح کريسمس
No shadows, no reflections here
هيچ اندوه و فکر منفي اي اينجا نيست-يا سايه و بازتابي وجود نداره
Lying cheek to cheek
In your cold embrace
در اغوش سردت خوابيده ام

So soft and so tragic as a slaughterhouse
خيلي لطيف و دلخراش مانند کشتارگاه
You press the knife against your heart
تو چاقورو به سوي قلبت فرو بردي
Say that, "I love you so much
You must kill me now"
با بيان کردن اين که خيلي دوستت دارم تا حدي که بايد منو بکشي
I love you so much you must kill me now

If I was your vampire
اگر من روح پليد تو بودم-خون اشام
نکته:منظور از ومپاير جسدي که شبها بر ميخيزد و خون خواب رفتگان را ميمکد
در معني ديگر زن خوشگل و بي مروت هم گويند
Certain as the moon
بي شک همچون ماه
Instead of killing time
به جاي کشتن وقت
We'll have each other until the sun
ما همديگرو تا خورشيد داشتيم

If I was your vampire
اگر من روح پليد تو بودم
Death waits for no one
مرگ براي هيچ کس صبر نمي کرد
Hold my hands across your face
دستامو جلوي صورتت نگه دار
Because I think our time has come
چون فکر ميکنم وقت ما فرا رسيده

Digging your smile apart
With my spade tongue
در حال کندن و فرو رفتن در لبخندت با زبون بيل مانندم
And the hole is where the heart is
و شکاف و کاستي جاييه که قلب هست
We built this tomb together
ما اين گور و دوتايي ميکنيم
And I won't fill it alone
و من تنهايي پرش نميکنم

Beyond the pale
فراسوي حد و مرز
Everything's black
همه چيز سياهه
No turning back
هيچ برگشتي نيست

If I was your vampire
Certain as the moon
Instead of killing time
We'll have each other until the sun

If I was your vampire
Death waits for no one
Hold my hands across your face
Because I think our time has come

Blood-stained sheets
ملافه هاي با خون لکه دار شده
In the shape of your heart
در شکل قلب تو
This is where it starts
اين جاييه که شروع ميشه

Blood-stained sheets
ملافه هاي با خون لکه دار شده
In the shape of your heart
در شکل قلب تو
This is where it starts
اين جاييه که شروع ميشه
This is where it will end
و اين جاييه که تموم ميشه
Here comes the moon again
اينجا ماه دوباره مياد

6:19 and I know I'm ready
ساعت 6:19 شده و من اماده ام
Drive me off the mountain
منو از کوه عقب بکش
You'll burn and I'll eat your ashes
تو ميسوزي و من خاکسترتو مي خورم
The impossible wheels seducing our corpse
و چرخهاي غيرممکن(ناخوشايند)جنازه هاي ما رو از راه به در ميکنند

If I was your vampire
Certain as the moon
Instead of killing time
We'll have each other until the sun

If I was your vampire
Death waits for no one
Hold my hands across your face
Because I think our time has come

Beyond the pale
Everything's black
No turning back

Beyond the pale
Everything's black
No turning back

This is where it starts
اين جاييه که شروع ميشه
This is where it will end
و جاييه که تموم ميشه
Here comes the moon again
اينجا ماه دوباره مياد
Here comes the moon again

This is where it starts
This is where it will end
Here comes the moon again
Here comes the moon again

Here comes the moon again
Here comes the moon again

Song-William Blake

نکته:در قدیم برای بکار بردن" او " اعم از زن و مرد از واژه ی He استفاده می کردند.

Song
 
How sweet i roamed from field to field
چه شادمانه,گردش کنان از مرغزاري به مرغزاري مي رفتم
And tasted all the summer's pride
و سر فرازي تابستان را به تمامي مي چشيدم
Till i the prince of love beheld
تا شاهزاده ي عشق را ديدم
Who in the sunny beams did glide
که بر پرتو افتاب سبک مي پريد

He showed me lilies for my hair
زنبقها را از براي گيسوانم نشان داد
And blushing roses for my brow
و گلهاي سرخ ازرمگين را از براي پيشاني ام
He led me through his gardens fair
در باغهاي دلگشاي خود راهم داد
Where all his golden pleasure grow
انجا که سرمستي هاي زرينش مي رويند

With sweet May dews my wings were wet
بالهاي من از شبنمهاي شيرين بهاري تر بود
And Phoebus fired my vocal rage
و افتاب خروش مرا شعله ور ساخت
He caught me in his silken net
او مرا در تور پرندينش بگرفت
And shut me in his golden cage
و در قفس زرينش زنداني ام کرد

He loves to sit and hear me sing
او دوست مي دارد که بنشيند و به ترانه ي من گوش فرا دهد
Then,laughing,sports and plays with me
انگاه,خنده زنان,سراندازي مي کند و با من به بازي مي پردازد
Then stretches out my golden wing
و زان پس بالهاي زرين مرا فراخ مي گسترد
And mocks my loss ofliberty.
و ازادي از کف رفته ام را به سخره مي گيرد

--------------------

Song

My skils and fine array
ابريشمها و ارايه هاي نازک من
My smiles and languished air
لبخند ها و هواي رخوت زده ي من
By love are driv'n away
به دست عشق همه بر باد رفته اند
And mournful lean Despair
و نا اميدي تنک سوگوار
Brings me yew to deck my grave
بوته اي هميشه بهار از براي من مي اورد تا گور مرا بيارايند
such end true lovers have
اين پايان دلدادگان راستين است

His face is fair as heav'n
رخسار او چون بهشت زيباست
When spring buds unfold
انگاه که جوانه هاي رويان شکوفه مي کنند.
Oh why to him was't griv'n
اه از چه رو او اين همه را داراست؟
Whose heart is wintry cold?
او که دلش سرماي زمستاني ست
His breast is love's all worshipped tomb
و سينه اش,مزار عشق,پرستشگاه جهانيان
Where all love's pligrims come
انجا که زائران عشق مي ايند

Bring me an axe and spade
تيشه اي و بيلي براي من بياوريد
bring me awinding sheet
و کفني
When i my grave have made
زماني که من گور خود را ساختم
Let winds and tempests beat
بگذار بادها و طوفانها بکوبند
Then down I'll lie, as cold as clay
انگاه خواهم ارميد,سرد چونان خشت
True love doth pass away!
عشق راستين گذراست!

Dead Man

جيم جارموش  كارگردان فيلم" مرد مرده" که کارگردان مورد علاقه ي خودمه و بعدا بيشتر دربارش صحبت مي کنم.فعلا فوکاس مي کنم روي داستان فيلم و هدف اون.
مرد مرده- روايت پرسه زدن هاي جواني(جاني دپ) به نام" ويليام بليك" در غرب وحشي است. "جارموش" براي بيان هدفش ژانر وسترن را بر مي گزيند و به خوبي از آن بهره مي گيرد. البته جالب اين جا است كه فيلم يك ضد وسترن تمام عيار است خودش در اين باره مي گويد : «اين ژانر را برگزيدم چون امكان به كارگيري استعاره ها را مهيا مي سازد. ضمنا ريشه ي عميقي در فرم هاي روايتي كلاسيك دارد. فيلم من يك وسترن سنتي نيست. اين ژانر نقطه ي حركت من بوده است.» .
مكاني سرد و سياه و يخ زده كه درآن آدم هاي تنها و بي هدف روزگار مي گذرانند.سكانس ابتدايي فيلم در سفري با قطار شكل مي گيرد. "ويليام بليك" شخصيت مركزي فيلم را در حالي كه روي صندلي اش نشسته است مشغول گپ زدن با همسفرانش،ورق بازي باخود،روزنامه خواندن و يا چشم دوختن به مناظري كه قطار به سرعت از كنار آن هامي گذرد، مي بينيم.درحالي كه تشويش و نوعي بلاتكليفي وكلافگي محسوس در فضا موج مي زند.ناگهان قطار از كنار گله اي بوفالو عبور مي كند و تقريبا همه مردان حاضر در آن جا شروع به شليك كردن مي كنند.در حالي كه مي دانند قطار توقفي نخواهد داشت و آن ها فقط به خاطر تفريح و يا شايد بدون هيچ دليلي گله ي بوفالوها را قتل عام كرده اند.در اين صحنه است كه ما براي اولين بار با نوعي بدويت افسار گسيخته و خشونت بي منطق و تكان دهنده جايي كه"بليك"رهسپار آن است،آشنا مي شويم."ويليام بليك" به مقصد خود شهر"ماشين"مي رود .نام بامسمايي كه "جارموش" برمي گزيند بيانگر نقد جدي او بر تكنولوژي
 ديوانه ي عصر جديد و به يادآوردن اين نكته است كه پيشرفت هاي صنعتي چه بلايي برسر طبيعت بكر و تمدن غني و كهن سرخپوستان آورده است و قاره جديد را به ويرانه اي سوت و كور تبديل كرده است.
زماني كه"بليك"در شهر قدم مي زند با چهره ي كريه شهر بيشتر آشنا مي شود وآن جا را در غرق در فقر ،آلودگي ،عقب ماندگي و تبعيض مي يابد. براي يافتن كار، راهي كارخانه ي فردي به نام "آقاي ديكنسون" مي شود تا درآن جا به عنوان حساب دار مشغول به كار گردد.اما با بي مهري او روبه رو مي گردد و مدت كوتاهي نمي گذرد كه ناخواسته پسر وي را به قتل مي رساند.
در حالي كه به شدت زخمي شده است،با اسب دختر"ديكنسون"از شهر مي گريزد بعد از اين،نيمه ي دوم فيلم شروع مي شود.
 تعقيب و گريزي بي پايان, بليك مرگ را پشت سر خود احساس مي كند. درد زخم او را مي آزارد و نيرويش به سرعت تحليل مي رود. نقطه عطف فيلم،آشنايي اتفاقي"بليك"با سرخ پوست خوش مشرب و شاعر مسلكي است با نام عجيب"هيچ كس"(No Body ). "هيچ كس"مي گويد كه او را از قبل مي شناخته و شعر هايش را در گذشته خوانده است.
"بليك"اصرار مي كند كه نام او هيچ ربطي به"ويليام بليك"شاعر مشهور انگليسي ندارد. اما"هيچ كس"در جواب او مي گويد: « "ويليام بليك"شعر تو اكنون با خون نوشته مي شود.» و به او قول مي دهد كه وي را به مكاني به نام"آيينه ي آب ها"برساند. تا به سرچشمه ي زندگي دست يابد. در طول فيلم"هيچ كس"بارها جان دوستش را نجات مي دهد.
"بليك"اعلاميه هايي را كه به همه جا چسبانده اند و در آن براي سرش جاييزه اي تعيين شده،مي بيند و در مي يابد كه هر بار مبلغ آن بيشتر مي شود. روزي"بليك"از خواب بر مي خيزد و مي بيند"هيچ كس"صورت او را به شكل سرخ پوستان آرايش مي دهد.


"هيچ كس"كساني را كه در تعقيب اين دو هستند،سفيد پوست هاي احمق مي نامد و به همراه"بليك"دست به كشتار آدم هايي مي زنند كه به نظرشان سد راهشان شده اند. حال"ويليام بليك"آرامش اوليه اش را از دست مي دهد و درنده خويي هاي غريزي اش را بروز مي دهد. در صحنه اي از فيلم"بليك"آهوي مرده اي مي يابد. به نزديكش مي رود و با انگشتان خود،خون لخته شده ي آهو را لمس مي كند.آن را مي بويد و با خون خود در مي آميزد.در كنار آهو دراز مي كشد گويي از سرنوشت مختوم خود آگاه است و مي داند زندگي كوتاه و درد آلودش،همچون اين آهو پاياني تراژيك خواهد داشت. سرانجام"هيچ كس"به دست يكي از افراد"ديكنسون"كشته مي شود و"بليك"درون قايقي به آرامي جان مي سپارد.
"جارموش"در مورد "مرد مرده"اعتقاد دارد: « اين اولين فيلم من بود كه به شكل مستقيم به مقوله ي اخلاق مي پرداخت. اين كه زندگي شكننده و در عين حال زيبا و سخت گير است»
كارگردان براي فيلم برداري،"روبي مولر"را بر مي گزيند تا فيلم را به شكل سياه و سفيد فيلم برداري كند. اين گونه هم نوستالژي دوران شكوه وسترن را زنده مي كند و هم فضاي تيره و تار اثر بهتر به مخاطب القا مي شود. معمولا در وسترن هاي كلاسيك،موسيقي فيلم شامل اركستر كامل مي شد و در وسترن هاي اسپاگتي كه در استوديو هاي چينه چيتاي ايتاليا و يا در صحراهاي اسپانيا با عوامل ايتاليايي ساخته مي شد،موسيقي محدود به سوت، ساز دهني و گيتار.اما"نيل يانگ"در قطعه هايي كه براي فيلم مي سازد تنها از گيتار الكترونيك استفاده مي كند.كه طنين خاصي دارد و آواي غم بار و حزن انگيز آن زيبايي فيلم را دو چندان مي كند."جارموش"در مورد موسيقي و ارتباط آن با آثارش نظر جالبي دارد: « فكر مي كنم مي بايستي موزيسين مي شدم.چون هنوز مي خواهم در فيلم هايم،فضا و احساس ناشي از گوش كردن به يك قطعه ي سه دقيقه و نيمي را منعكس كنم.» و اين احساس به خوبي به ما منتقل مي شود.
به نظر خود من جارموش نام ويليام بليک را که نام يک شاعر قديمي معروف است را به طور اتفاقي بيان نکرده و با اين کار قصد داشته که جاوداني روح يا به نوعي تکامل ان که مي توان ان را متناسب با نظريه تناسخ است بيان کند.
اولين فيلمي که از جارموش ديدم همين فيلم بود که با جيم اشنا شدم و منو به خودش جذب کرد.و بارها اونو ديدم و هرگز از ديدنش سير نشدم.البته فکر کنم کمتر کسي پيدا بشه که اهل سينما باشه و اين فيلمو نديده باشه, در کل براي علاقه ي خودمم که شده اين مطلبو گذاشتم.



Dread And The Fugitive Mind-Megadeth

Dread And The Fugitive Mind

Let me introduce myself
بگذار خودمو معرفي کنم
I 'm a social disease
من يک بيماري جامعه ام
I 've come for your wealth
من براي ثروتت اومدم
And leave you on your knees
و تو رو به زانو در ميارم
No time for feeling sorry
وقتي واسه احساس تاسف و اندوه نيست
I got here on my own
من تنهايي به اينجا رسيدم
I won 't ask for mercy
تقاضاي دلسوزيم نمي کنم
I choose to walk alone
اين راهو انتخاب کردم که تنهايي قدم بردارم
What 's yours is mine and what 's mine is mine too
هر چي واسه توئه واسه منه و هر چي واسه خودمه هم که واسه خودمه
If you shake my hand better count your fingers
اگه باهام دست دادي بهتر انگشتاتو بشماري

What if I do get caught?
اگه بخوام بگيرم چي؟
What if there is no judgement?
اگه هيچ داوري اي هم نباشه؟
If I 'm right I lose nothing
اگه حق با منه, که هيچيو از دست نميدم
If you 're right I lose it all
اگرم حق با تو باشه, من همه چيو از دست ميدم

I ought to get caught
من بايستي بگيرم
Because I 'm doing something wicked
چون من خيلي ماهرانه انجام ميدم
I 'm guilty haunted by my fears
من بوسيله ترسهايم روح زده اي گناهکارم
And the only consequences
Are dread and the fugitive mind
و تنها دست اورد ان وحشت و ذهن فراريه

You built walls to protect you
تو  موانعي براي حفاظت از خود ساختي
So no one will infect you
بنابراين هيچ کس روت نميتونه اثري بگذاره و بهت سرايت کنه
Pursued by those out there
و بيرون از انجا تحت تعقيب انهايي
That vanish in thin air
که در هواي سبک ناپديد ميشن
Come a long way to find
راه زيادي اومدي تا بفهمي
What you really left behind
واقعا چه چيزي در پشت سرت جا گذاشتي
You don 't know when the end is
تو نمي دوني پايان چه وقتيه
But it 's coming fast
ولي داره با سرعت به سمتت مياد

 

Ironic-Alanis Morissette

Ironic

An old man, turned 98
يه پيرمرد که 98 سالش شده
He won the lottery, and died the next day
او در لاتاري برنده شد و روز بعدش مرد
It's a black fly in your chardonnay
مانند مگس سياهي در شراب شاردونه ي توئه
It's a death row pardon, two minutes too late
مانند بخشش صف مرگ-دو دقيقه هم ممکنه باعث تاخير بشه
And isn't it ironic?
ايا اين طعنه اميز نيست؟
Don't you think?
فکر نمي کني اينجوري باشه؟

It's like rain, on your wedding day
مثل بارون تو شب عروسيته
It's a free ride, when you've already paid
مثل شرط بندي مجانيه-وقتيکه از قبل پولشو داده باشي
It's the good advice, that you just didn't take
مانند نصيحت خوبيه که تو بهش عمل نکردي(برات مهم نبوده)
And who would've thought? It figures
و کي فکرشو مي کرد؟به اين صورت باشه

Mr. Play-It-Safe, was afraid to fly
اقاي با احتياط-از پرواز ترسيده بود
He packed his suitcase, and kissed his kids goodbye
چمدانشو بست و بچه هاشو بوسيد و خدافظي
He waited his whole damn life, to take that flight
او در تمام زندگيه لعنتيش منتظر اين پرواز بود
And as the plane crashed down he thought, "Well isn't this nice?"
و به محض اينکه هواپيما سقوط کرد او با خود فکر کرد: خب حالا خوب شد؟
And isn't it ironic?
ايا اين کنايه دار نيست؟
Don't you think?
فکر نمي کني اينجوري باشه؟

It's like rain, on your wedding day
It's a free ride, when you've already paid
It's the good advice, that you just didn't take
And who would've thought? It figures

Well life has a funny way of sneaking up on you
بله -زندگي روش مضحکي براي غافلگير کردن توئه 
When you think everything's okay and everything's going right
وقتيکه فکر مي کني همه چيز خوبه و همه چيز سر جاشه
And life has a funny way of helping you out
و زندگي روش مضحکي براي کمک کردن به توئه
When you think everything's gone wrong and everything blows up in your face
وقتيکه فکر مي کني همه چيز مي خواد به گا بره و همه چيز مي خواد تو صورتت بترکه

A traffic jam, when you're already late
يه ترافيک راه بندان-همان موقعي که ديرت شده 
A "No smoking" sign, on your cigarette break
و تابلوي-سيگار نکشيد-وقتي تو ترک سيگاري
It's like ten thousand spoons, when all you need is a knife
مثل اينه که ده هزارتا قاشق داشته باشي در حاليکه تنها چيزي که مي خواي يه چاقوئه
It's meeting the man of my dreams, and then meeting his beautiful wife
مثل اينه که من مرد روياهامو مي بينم-و بعدش همسر خوشگلشو مي بينم 
And isn't it ironic?
Don't you think?
A little too ironic?
يه ذره کنايه اميز نيست؟
Yeah I really do think
اره من واقعا فکر مي کنم اينطوري باشه

It's like rain, on your wedding day
It's a free ride, when you've already paid
It's the good advice, that you just didn't take
And who would've thought?
It figures

Life has a funny way of sneaking up on you
And life has a funny, funny way, of helping you out
Helping you out

Blue Light...Cold Water

 

هر روز صبح,ماليخوليا چند دقيقه قبل از من از خواب بيدار مي شود.او ان کسي است که بر من سايه مي افکند.
کسي که بين من و و روز ايستاده است.من براي ان که بيدار شوم بايد او را بي ملاحضه کنار بزنم.ماليخوليا,مرگ را عميقا دوست دارد.
سال هاست که با اعماق ماليخوليا مبارزه مي کنم,سال هاست که سعي مي کنم تاثير ان را کم کنم و هيچگاه موفق نمي شوم.
فقط سبکي زندگي قادر است تا از پس اين ماليخولياي بي پايان بر ايد.سبکي همواره از عشق به من ميرسد.نه از احساسات:از عشق.
سال ها طول کشيد تا من تفاوت ميان عشق و احساسات را در يابم:تقريبا هيچ.يک ورطه.احساسات به ماليخوليا مربوط مي شود.
دير يا زود به دام ماليخوليا مي افتد.احساس و ماليخوليا وقتي به وجود مي ايند که ما خود را بر خود ترجيح مي دهيم.
ماليخوليا و احساس از يک خودپسندي پر شور يا بي حال به وجود مي ايند.احساس هم مانند ماليخوليا بي پايان است,سرشار از گرداب و زواياي پنهان.
ماليخوليا گونه ي پنهان احساس است.احساس هم مانند ماليخوليا, مي چسبد,اويزان ميشود, چنگ مي اندازد ,مي اميزد.
عشق مي برد, قطع مي کند, رها مي سازد و پرواز مي کند.با احساس, من به خود مي اويزم.با عشق من از خود جدا ميشوم, از خود کنده مي شوم.
در موسيقي عشقي شفا بخش و موثر وجود دارد.اين عشق به سوالي که هر روز,من ازلحظه ي بيداري از خود مي پرسم,پاسخ مي دهد:چگونه بايد به درون اين اولين صبح دنيا وارد شد؟

براي از دست دادن چيزي,بايد اول صاحب ان بود.ما هيچ وقت در اين زندگي صاحب چيزي نيستيم و هيچ وقت چيزي را از دست نمي دهيم.
در اين زندگي فقط بايد اواز خواند,بايد با غبار روان هاي عاشق مان از ته گلو,از ته دل, از ته مغز, از ته قلب ,از ته روح اواز بخوانيم.